توضیحاتی در مورد کتاب :
به گفته سالوستیوس، «شکاف بین طبیعت و طبیعت ما بیشتر است
خدای اول، باید بین ما و او قدرت های بیشتری وجود داشته باشد.»
هانری دومینیک سافری تاکید کرده است که دو طرف وجود دارد
به این تمایل در نئوافلاطونی متأخر: «اول از همه، گرایش
به توحید، که خدای متعالی و اولی را ایجاد می کند، اما محدود می کند
آن را تا حد امکان از درک هوش و دانش بشری دور کند.
این خدای ناشناخته است به نسبت، بین این خدای غیرقابل دسترس و ما،
واسطه ها (خدایان ثانویه، فرشتگان، شیاطین و قهرمانان) زیاد می شوند، اما
اینها عوامل عروج به سوی خدای اول هستند.» واسطه ها
از لحاظ نظری در نظام الهیاتی نوافلاطونی و آنها ضروری هستند
دلیل وجودی مستقیماً از تعالی مطلق اصل اول ناشی می شود.
موضوعی که در تمام ارائههای واقعیت که دارای یک راهپیمایی است نیز بدنام است
شخصیت - مانند طیف گسترده گنوسیسم ها و کابالاها. کامل
بنابراین درک ماهیت و عملکرد واسطه ها یکی است
از الزامات اصلی برای مطالعه الهیات نوافلاطونی.
دلیل مهمی برای مطالعه مفاهیم "فرشته" و "دیو" با هم
این است که آنها هم به واژگان دینی و هم به واژگان فلسفی تعلق دارند،
اگرچه شیاطین مسلماً از فلسفه برجسته تری برخوردار بوده اند
شغل نسبت به فرشتگان به عنوان یک شخصیت پردازی کلی می توان گفت
«دیو» (δαίμων) در دین یونانی نوعی الوهیت را نشان میدهد، بدون آن
فرقه و اساطیر خاص، متمایز از خدایان و قهرمانان، اگرچه δαί-
μων ممکن است اغلب به عنوان یک اصطلاح معادل برای θεός درک شود. می تواند به سرنوشت اشاره کند
(μοῖρα)، به ارواح انتقام گیرنده (Erinyes)، یا به ارواح مردگان. معنایی
سیال بودن این اصطلاح یکی از دلایلی است که مفهوم "دیو" را نشان می دهد.
عامل مهمی برای عقلانی کردن فلسفی دین شد،
بهویژه در گفتوگوهای افلاطون، اما قبلاً در فلسفه پیش سقراطی و در
سنت های فیثاغورثی و رواقی افلاطون «دیو» را اساساً تعریف کرد
میانه خوبی بین خدایان و انسان ها (سمپوزیوم 202d-203a)،
به عنوان یک موجود سرپرست شخصی (Republic 617d–e, 620d–e, Phaedo 107d) یا به عنوان یک
معادل بخش الهی روح انسان، νοῦς (Timaeus 90a-c).6 افلاطون
اقتدار و نفوذ در میانه و نوافلاطونی به این موارد بسیار زیاد بود
تا حدی که می توان اهریمن شناسی های فلسفی اواخر باستان را تحلیل کرد
به عنوان تفسیری از متون او در مورد "شیاطین".
در نوافلاطونی که این جلد به طور خاص به آن می پردازد، این تلاش
برای تفسیر و توضیح نوشته های افلاطون در مورد شیاطین ابتدا در مشاهده می شود
فلوطین - همانطور که توسط مطالعه توماس ویدارت نشان داده شده است - که سعی می کند هماهنگ کند،
به ویژه در Ennead III 4 [15]، یک سری ارجاعات افلاطونی به شیاطین (به ویژه
جمهوری 617d–e و تیمائوس 90a–c) با اصول فلسفه خودش.
شیطان شناسی فلوطین با نظریه روح او در هم آمیخته است، اما
ویدارت محدودیتهای علاقه افلوطین به شیاطین را نشان میدهد، نگرشی که بهطور قابلتوجهی است
متفاوت از نوافلاطونیان متأخر.
به نظر می رسد که پورفیری اولین فیلسوف نوافلاطونی بوده است که این کار را انجام داده است
شیاطین یک مکان خاص در یک سیستم کلامی پیچیده. لوک بریسون
این مکان را با بازسازی الهیات پورفیری به طور دقیق تعریف می کند و
با برجسته کردن بدهی خود به فلوطین و البته به افلاطون.
فهرست مطالب :
List of Contributors vii
Introduction 1
The Daimon and the Choice of Life in Plotinus’ Thought 7
Thomas Vidart
The Angels in Ancient Gnosis: Some Cases 19
Madeleine Scopello
Demons and Angels in the Chaldaean Oracles 46
Helmut Seng
What is a Daimon for Porphyry? 86
Luc Brisson
Porphyry of Tyre on the Daimon, Birth and the Stars 102
Dorian Gieseler Greenbaum
Daimones in Porphyry’s On the Cave of the Nymphs 140
Nilufer Akcay
Evil Demons in the De Mysteriis - Assessing the Iamblichean Critique of Porphyry’s Demonology 160
Seamus O’Neill
Proclus’ Critique of Plotinus’ Demonology 190
Andrei Timotin
The Angels in Proclus: Messengers of the Gods 209
Luc Brisson
Ontology, Henadology, Angelology - The Neoplatonic Roots of Angelic Hierarchy 231
Ghislain Casas
Dionysius the Areopagite on Angels - Self-Constitution versus Constituting Gifts 269
Marilena Vlad
Index 291
توضیحاتی در مورد کتاب به زبان اصلی :
According to Sallustius, “the wider the gap is between our nature and
the first God, the more powers must be there between us and Him.”
Henri Dominique Saffrey has emphasised that there are two sides
to this propensity in Late Neoplatonism: “First of all, the tendency
to monotheism, which generates a supreme and first God, but confines
it as far away as possible from the grasp of intelligence and human knowledge;
this is the unknown god. Correlatively, between this inaccessible God and us,
the intermediaries (secondary gods, angels, demons and heroes) multiply, but
these are the agents of an ascension towards the first God.” The intermediaries
are theoretically necessary within the Neoplatonic theological system and their
raison d’être directly ensues from the absolute transcendence of the first principle,
an issue also notorious in all the presentations of reality having a processional
character - such as the wide variety of gnosticisms and Kaballahs. A thorough
understanding of the intermediaries´ nature and function is, therefore, one
of the major imperatives for the study of Neoplatonic theology.
An important reason for studying the notions of “angel” and “demon” together
is that they belong both to religious and philosophical vocabularies,
although demons admittedly have enjoyed a more prominent philosophical
career than have the angels. As a general characterization, one could say that
“demon” (δαίμων) designates, in the Greek religion, a kind of divinity, without
specific cult and mythology, distinct from the gods and the heroes, although δαί-
μων may be often understood as an equivalent term for θεός. It can refer to fate
(μοῖρα), to revenging spirits (Erinyes), or to the souls of the dead. The semantic
fluidity of the term is one of the reasons why the notion of the “demon”
became an important factor for the philosophical rationalisation of religion,
especially in Plato’s dialogues, but already in Pre-Socratic philosophy, and in
the Pythagorean and Stoic traditions. Plato defined the “demon” as an essentially
good middle-being between gods and humans (Symposium 202d–203a),
as a personal tutelary being (Republic 617d–e, 620d–e, Phaedo 107d), or as an
equivalent to the divine part of human soul, the νοῦς (Timaeus 90a–c).6 Plato’s
authority and influence were enormous in Middle- and Neoplatonism to such
an extent that the philosophical demonologies of Late Antiquity can be analysed
as an exegesis of his texts concerning “demons.”
In Neoplatonism, with which this volume deals specifically, this attempt
to interpret and explain Plato’s writings about demons is observed first in
Plotinus—as shown by the study of Thomas Vidart—, who tries to harmonise,
notably in Ennead III 4 [15], a series of Platonic references to the demons (especially
Republic 617d–e and Timaeus 90a–c) with the principles of his own philosophy.
Plotinus’ demonology is intertwined with his theory of the soul, but
Vidart shows the limits of Plotinus’ interest in demons, an attitude significantly
different than that of the Later Neoplatonists.
Porphyry seems to have been the first Neoplatonic philosopher to assign
demons a specific place within a complex theological system. Luc Brisson
accurately defines this place by reconstructing the Porphyrian theology and
by highlighting its debt to Plotinus and, of course, to Plato.